زیر گنبد کبود

در این فضا چه می گذرد؟

۱۴ مطلب با موضوع «کوتاه متن» ثبت شده است

زندگی با طعم شیمی

گاهی اوقات  اوضاع آن جوری که پیش بینی کرده ایم نمی شود. خب فایده شیمی همین هست! هیچ وقت یک واکنش تو شرایط واقعی به صورت ایده آل انجام نمی شود. تنها تصورات ماست که فرآیند هایی کاملا تئوری و ایده ال را خیال پردازی میکند.مثل یک واکنش ارگانیک یا معدنی هیچ گاه بازده واقعی به ۱۰۰ نمیرسد. هیچ گاه ارزوهایمان ۱۰۰ درصد به واقعیت نمی پیوندد و هیچگاه تمام آنچه در ذهنمان برنامه ریزی میکنیم را انجام نمی دهیم چون واقعیت شیمی و زندگی همین هست. ناخالصی ها و واکنش های نا خواسته و غیر مفید همیشه وجود دارند. پس هرچه آرزو ها و رویاهایمان بزرگ تر و برنامه هایمان جدی تر باشد  (طبق اصل لاشاتریته) با درصد بیشتری فرآورده ها را بدست می آوریم!خنده

۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۴ ۱ دیدگاه
خاخان خان

ترس

میترسم با این هیپنوتیزی ک تو داری منو میکنی

کم کم خجالت آور ترین عادت ها مو هم بهت بگم!

۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۵ ۴ دیدگاه
خاخان خان

چگونه نویسنده شویم؟

 

وقتی بزرگتر شدم،یعنی رشد کردم،موهایم بلند تر شد و ناخن هایم کوتاه تر،رنگ پوستم تیره تر و چشمانم بزرگتر و دستهایم بلند تر و پاهایم کوتاه تر، می خواهم نویسنده شوم. می خواهم کل کتابهای کافکا و نیچه را بخوانم.

آخر می گویند استعداد ها در بزرگی شکوفا می شوند. شاید باید صبر کرد تا از آسمان برایمان استعداد درک و فهم آورند و پس از چهار سال فراموشی شویم یک نویسنده بزرگ!

خب راستش نویسنده شدن کلی مراحل عرفانی خوان رستمی دارد.

اگر می خواهی سورئالیست باشی یا نویسنده سیاسی،متاسفانه یا خوشبختانه باید دیوانه شوی! سرت را به دیوار بکوبی. قرص ضد آرامش مصرف کنی وده بار خودکشی ناموفق داشته باشی و اختلالات روانی!

آن موقع شاید موضوع جالبی برای نوشتن پیدا کنی.در این میان ممکن است چند بار به زندان بروی. ممنوع التصویر شوی،

اعدامت کنند و کلی بدبختی های دیگر سرت بیاورند.

آخرش هم می گویند طرف مثل صادق هدایت دیوانه شد. یا مثل نیچه افسرده.یا...

البته حرف مردم همیشه هم بد نیست.ممکن است کلی طرفدار پرپاقرص پیدا کنی.البته اگر به تو خیانت نکنند!

به اینها چه می شود اعتماد کرد. این روز ها تنها چیزی که به آن شک دارم اعتماده!از کجا معلوم فردا سر  بچه و زندگیت می ریزند و راهی سلول انفرادی ات می کنند؟!

نمیدانم آخر باید از دست این  مرده های متحرک مانند ارنست همینگوی با شلیکی به زندگی ام خاتمه دهم یا مثل ون گوک گوشم را ببرم!؟

یا باید منتظر زاغی باشم که همچون بوف کوری در کنجی کز کرده و منتظر است روح مرا مانند ادگار آلن پو در خود دخول کند و به زندگی وحشتناک من خاتمه دهد؟

البته اینها تنها چند راه برای نویسنده شدن بودند. شاید راه های دیگری هم موجود باشد!

نمیدانم فعلا که باید روی پروژه های دبیرستانی خودم متمرکز شوم و وقت فکر کردن به این چرت پرت ها را ندارم!

آخر می گویند وقتتان را هدر ندهید!

ما هر روز 24 ساعت زندگی میکنیم. 8 ساعتش را میمیریم. و با بقیه اش سرنوشتمان را می سازیم.

برخی ها در این 16 ساعت از فرش به عرش می روند  و برخی ها برعکس.

برخی ها هم آن را صرف نوشتن تراوشات ذهنی خود هدر می دهند!

:)

پایان

 

 

۱۸ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۶ ۳ دیدگاه
خاخان خان

مقدس نما

 ساعت 12 ظهر بود. همگی با خستگی عجیبی کم و بیش به حرف هایش گوش  می کردیم.

بحث درباره وجود و هستگی بود.  

دو گنجشک بازی گوش هم بالای پنجره نشسته بودند و به حرف هایش گوش می کردند.

نمی دانم انها چیزی می فهمیدند یا نه ولی این را می دانستم که مجبور نبودند مانند ما ها  درباره چیز های پوچ و باطل بحث کنند.

 کم کم داشت زیاده روی می کرد. از  فاز منطق به تقدس نمایی رسیده بود.

حوصله ام  سر رفت. با او بحث کردم. دیدم منطق سرش نمی شود.

بقیه پچ پچ می کردند. نکند من یک آتئیست باشم!؟

فهمیدم نباید هم رنگ جماعت شوم.

آمدم و این  یادداشت را نوشتم.

4 مهر

۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۷ ۰ دیدگاه
خاخان خان

یادمان باشد...

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم...

یادمان باشد سر سجاده عشق برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشد امروز خطایی نکنیم، گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم.

 

mail[یاد داشت های جالب]

۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۵ ۰ دیدگاه
خاخان خان

فضا سازی1

دیروز با دوستم حرف می زدم

تنها مانده بود

با خواهر پنج ساله کوچکش

تنها پدربزرگش از دنیا رفت

مادر پدرش از هم جدا شدند

چقدر  زندگی خنده آور است

:)

۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۰ ۰ دیدگاه
خاخان خان

و من هستم

mailوجود دارم ولی اینبار با هویتی متفاوت

با انرژی تر از همیشه

آماده برای رویارویی با مشکلات

خوشبخت و آزاد

سرخوش و شاداب...

 

روزتان پاییزی :)

 

۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۷:۵۷ ۰ دیدگاه
خاخان خان

!POKEMON

این بازی جدید به نظر خیلی جذاب و وسوسه کننده میاد ولی ماها چند مشکل اساسی داریم!

1. اینجا ایران است!

2. همه جا وای فای یافت نمیشه!

3. دخترها نمیتوانند بیرون بروند!

اگر راه حلی یافتید به ما هم خبر بدهید!

جدید: راستش پس از کند و کاو حسابی بعضی راه حل های اولیه رو یافتم، مشکلی داشتید پیام بدید!

۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۱ ۷ دیدگاه
خاخان خان

آگهی دیگر

واقعا از حوصله هم گذشته

mail

کی واقعا میاد چیز شعر های من یا چیز شعر های بقیه رو بخونه؟!

۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۱ ۳ دیدگاه
خاخان خان

هوش

یک روز تست هوش ازمان گرفتند، نتیجه ما این بود: کودن دیوانه !

زیاد ناراحت نشدیم چون حقیقت بود!

راستش همیشه توی مدرسه مثل احمق ها حرف میزدیم و مدرسه مان مخصوص دیوانه ها و درسمان درباره میمون و شامپانزه بود و دانش آموزانش خرخان و نادان تشریف داشتند!

۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۵ ۰ دیدگاه
خاخان خان