در این یک سال چه به من گذشت؟

دو سال پیش افراد بیشتری به خواندن اهمیت میدادند و بازار وبلاگ ها داغ بود، هم سنی های من الان با تله و اینستا حال میکنند بیشتر و کامل مهاجرت کردند به اون جزایر... ولی من هنوز کلمات رو بر تصاویر ترجیح میدم... آدم ها بی حوصله تر شدن. کتاب های دست فروشی ها تکراری شدند،خودکار های یونیکورنی و دفتر هایی با جلد  توت فرنگی این روزا تو دست همه فراوونه.

دنیا خیلی تغیر کرده و الان مردم دنبال چیزای عجیب تری هستند. جوراب های لنگه به لنگه مد شده   و الان کوچیک ترین عضو خانواده ها دنبال اخبار سیاسی هستند.

نگرش من نسبت به کنکور خیلی تغیر کرده... و یبار دیگه برای آخرین باز مجبورم باهاش مواجه بشم. الان اون جنگل و دره تاریکی که قبلا ازش نقاشی میکشیدم نیست. الان به همه اون شعار های  کلیشه ای روی نقاشیم ایمان دارم! شاید بگویم دارم رنج بزرگی را مرتکب میشوم اما این رنج برای لذت های بزرگ آینده لازمه. مثل درد واکسن برای علاج در آینده.

ای دی اینستایم را تغیر دادم چون فکر میکنم خیلی" ضایع "بود!  هیچ کسی ریکوست های منو قبول نمیکرد احتمالا به خاطر اینکه در اولین برخورد با  کلمه "خاخان" مواجه میشد!!